- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حر خطاب به سیدالشهدا علیه السلام
من آن حُرم که حُریّت عطا کرده است مولایم مخوانیدم دگـر حُـرّ یزیـدی، حُرّ زهرایم اگرچه ذرهام، در دامن پُـرمهر خورشیدم اگرچه قطره بودم، وصلِ دریا کرد دریایم اگر دامان مهرش را نگیرم، اوفتـد دستم گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم اگرعباس گوید دست و سر، سازم به قربانش وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـۀ آن قد و بالایم زچشمم اشک خجلت بود جاری، بخت را نازم که هم بخشید، هم اذن شهادت داد مولایم تمنایم فقط ایـن است از ریحـانــۀ زهــرا که با خون جبینم آبرو بخشد بـه سیمـایـم صـدای گریۀ اصغـر ز قحط آب، آبم کرد لب خشکیدۀ عبـاس، آتـش زد به اعضایم چه بیرحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم ترک خورده است از هُرم عطش لبهای آقایم تماشاییست لبخندم اگر بـا چشم خود بینم کـه مولایـم کنـد بـا پیکـر خـونین تماشایم بسوزانید و خاکستر کنیـد از پای تا فرقم من آن پروانهای هستم کز آتش نیست پروایم زخجلت خواست تا ازتن شود روحم برون میثم حسینبـنعلـی بـا یـک تبـسـم کـرد احیایم
: امتیاز
|
زبانحال حر خطاب به سیدالشهدا علیه السلام
یــوسف زهــرا! ز شــما پُــر شـدم تا که اســیــر تو شــدم حُــر شــدم از دل دشـمـن به ســویت پـَـر زدم آمــدم و حــلــقــه بــرایــن در زدم آمــده ام تــا کــه قــبــولــم کـــنــی خــــاک ره آل رســــولـــم کــنـــی حــرّ پــشــیــمان تــوأم یـا حـسیــن دسـت به دامــان تــوأم یــا حسیــن یک نگــه افکــن همه هستــم بگـیر ای پــسر فــاطــمــه دستــم بگــیــر روز نخـسـتـیــن به تو دل بــاخــتم در دل من بــودی و نــشــنــاخــتـم دســت نــیــــاز مــن و دامــان تــو کــوه گــنــاه مــن و غــفـــران تــو نــالــۀ الــعــفـــو بُــــوَد بــر لــبــم تا صف محشــر خجـل از زینــبـم روی علی اکبــر تو دیــدنــی است دست علـمدار تو بــوسیــدنی است مــهــر تــو کُــلّ آبــروی من است هستی من خــون گـلــوی من است چه می شــود کشتــۀ راهـت شوم؟ خــاک قــدم های سپــاهـت شــوم؟ حــــرّ ریــــاحـــی بــه درت آمــده فــطــرس بــی بــال و پــرت آمـده بــا نــگــه خــویـش کــمــالــم بــده وز کــرم خــود پــر و بــالــم بــده بــال من از تیــغــۀ شمـشـیرهاست سـینــۀ تـنــگــم سپــر تیــرهــاست مقتل خـون، اوج کــمــال من است تیــر مـحـبـت پــر و بـال من است بــال بــده، فــطــرس دیـگــر شوم طــوطـی گــهــوارۀ اصغــر شـوم
: امتیاز
|
حربن یزید ریاحی
اگر بر آستـان خـوانی مـرا، خـاک دَرَت گـردم و گر از در برانی، خاک پای لـشگرت گـردم دل وجانم، ز تاب شرم، هم چون شمع میسوزد بـده پـروانـه، تا پروانه سان خاکـسترت گردم
: امتیاز
|
شهادت حربن یزید ریاحی
حـسیــن آمـــد و آزاد از یـــزیــدت کـــــرد خـلاص، از قـفـسِ وعـده و وعـیـدت کــرد سیـاه بـود و سیـاهـی هـرآنـچـه مــی دیـدی تـو را سـپـــرد بـه آیـیـنـه و سپـیـدت کــرد چه گفت با تو درآن لحظه های تشنه حسین؟ کـدام زمـزمـه سـیـراب از امـیـدت کـــرد؟ به دست و پـای تو بارِ چه قـفـل ها که نبـود حـسیـن آمـد و سـرشـار از کـلــدیـت کـرد جـنـون تـو را به مـرادت رساند ، نـاگـاهان عجب تـشرّف سبـزی،جنـون، مریدت کرد نصیب هرکس و نـاکس نمی شود،این بخت قـرار بـود بمیـری ، حسیـن شـهیـدت کـرد نـه پیشـوند و نـه پـسونـد، حـرِّ حـرّ بـودی حـسـیـن آمــد و آزاد از یــــزیــدت کــرد
: امتیاز
|
حر بن یزید ریاحی
عـــاقبت جان تو در چشمۀ مهتاب افتاد پـیـچشت داد خـدا، در نفست تاب افـتـاد کارت از پیلۀ پوسیده به پــرواز کشید عکس پروانه برون از قفس قـاب افـتاد
: امتیاز
|
حر بن یزید ریاحی
دیــد دارم از خجــالت سر، به زیر گفت مـا را بین و ســر بالا بگـیــر من دگر «او» گشته و خود نیستم آنکه هــمـــره با شــمــا شــد نـیـستم
: امتیاز
|